چهارشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۹۶

راز مانــــدگـــاری و بقــاء افــراد ، گـروه ها و حکومت ها در چیست ؟

رازماندگاری و بقاء افراد،گروهها وحکومت ها در چیست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــ
 با نگاهی به تاریخ معاصر ایران اندک انسانهایی را می بینیم که باوجوداینکه حکومتشان کوتاه بوده ولی در تاریخ معاصر،تک ستاره هایی هستند که هنوز درخشانند و درخشنده تر هم خواهند بود. از امیرکبیر شروع کنم که برای دربار و از جمله شخص شاه حقوقی از خزانه برقرار کرد و این را در تمام سرزمین ایران گسترش داد و چون خودش اهل رشوه نبود ، رشوه دهنده ها و بخصوص رشوه گیرنده ها را که از درون حکومت بودند به شدت مجازات میکرد. در نتیجه و به سرعت، دولتِ «نجس دست» به دولتِ «پاک دست» تبدیل شد.
 با وارد کردن صنعت و ایجاد حکومتی سالم در عصری که حتی هنوز تلگراف وارد ایران نشده بود با اقداماتش در دوران صدر اعظمی سه سالهٔ خود در دوران پادشاهی ناصرالدین شاه شانزده ساله ،الگویی برای آیندگان ساخت که جمهوری اسلامی ایران بعد از دو انقلاب و آن هم درعصرپیشرفت سریع ارتباطات و در قرن بیست ویکم نخواهد توانست به آن نزدیک هم شود که هیچ بلکه ما را به دوران شاه سلطان حسین صفوی با آن دربار عظیم و بزرگ و ریخت و پاشها و... برده است.
 از مصدق بگویم که نه تنها یک ریال حقوق از دولت نگرفت بلکه هزینه ی سفرِ همراهانش به سازمان ملل در نیویورک و دادگاه بین المللی لاهه را نیز از جیب خود پرداخت و تنها دوره ای است که با وجود تحریم، صادرات بر واردات فزونی گرفت و از جمله از صادرکنندگان گندم شدیم و تمام این ها که در اینجا اشاره ای به آن شد تنها بخاطر رعایت یک چیز بود: رعایت دموکراسی یعنی احترام به آزادیهای مردم و نقد کردن همه ازجمله شاه و نخست وزیر توسط نشریات آزاد.(نقل است که دوران ۲سالهٔ نخست وزیری او آزادترین دوره برای مطبوعات درتاریخ ایران بوده است) همان دو سال و اندی که مصدق نخست وزیر بودرا مقایسه کنید با مدیریتِ سران حکومت اسلامی ایران از جمله محمود احمدی نژاد رئیس جمهور پیشین که آقا به او نزدیکتر بودند. همین احمدی نژاد زمانیکه به سازمان ملل رفت تمام بستگان درجه یک و دویش را باخود با هواپیمای اختصاصی برد و گرانترین هتل را گرفت و تنها بخاطر توقف هواپیما در پارکینگ فرودگاه،دلارهای زیادی رابعنوان جریمه از جیب ملت فلک زده ی ایران پرداخت کرد و حقوق های نجومی کابینه اش هم که زبانزد خاص و عام است جای خود دارد و هزاران اختلاس وجنایت که در حق ملت مظلوم روا داشت که در این مقاله نمیگنجد.
 تمام این جنایات و اختلاس ها در سایهٔ استبداد و در نبود دمکراسی و آزادی بیان صورت گرفت . یعنی مقام معظم رهبری که مقدس هستند و اصلا اشتباه نمیکنند و نشریات اصلا اجازه ورود به حوزهٔ ایشان که شامل همهٔ حوزه ها میشود! را ندارند و رئیس جمهور هم تا زمانیکه در خط رهبریست باز مقدس و نشریات حق نزدیک شدن و نقد کردن مقدسات را ندارند!!!
 مهندس بازرگان اولین نخست وزیر بعد از انقلاب ایران که هیچگونه حق الزحمه وحقوقی از دولت نگرفت و گفت همان حقوق باز نشستگی دانشگاهیش کفایت میکند و روز آخر پولِ تمام غذاهایی که در نخست وزیری خورده بود به خزانه بر گرداند.بقول"طاهراحمدزاده" اولین استاندار خراسان بزرگ بعد از انقلاب که با دو چرخه به استانداری میرفت زمانیکه هیئت دولت به خراسان بزرگ به مرکزیت مشهد آمد تمام هزینه های هیئت دولت دویست تومان شد که اگر قیمت ها از سال 58، هزار برابر شده باشد امروز دویست هزار تومان باید بشود. مقایسه کنیدباهیئت دولت و بخصوص رئیس جمهور احمدی نژادِمکتبی و اصولگرا و همینطور سفرهای مقام معظم رهبری از جمله در سال 90 به بجنورد یعنی خراسان شمالی رفته که در مشهد اتوبوس و مینی بوس پیدا نمیشد که همه اتوبوس ها و مینی بوس ها را از استانهای مجاور خراسان شمالی پر کرده و به بجنورد فرستاده که به ملت ایران و جهان بگویند نگاه کنید ملت ایران چقدر پشتیبان نظام و ولایت مطلقهٔ فقیه و مقام معظم رهبری هستند.تازه از زندان با وثیقه آزاد شده بودم و با دیدن این صحنه ها از تلویزیون از خودم خجالت میکشیدم و آرزوی برگشت به زندان را داشتم.
 در زندان،همبندیم که از او سن وسالی گذشته بود (اکنون نزدیک هفتاد سال دارد) و بعد از انقلاب خانوادگی طرفدار مجاهدین خلق بوده اند تعریف میکرد؛ به باز جویم گفتم ( سال 87)که شما باگرفتن منِ پیرمردِ طرفدارمجاهدین(که دیگر جریانی تمام وفراموش شده بودند)دوباره سازمان را زنده میکنید.همبندیم میگفت بازجو شانه ام را محکم گرفته و تکان دادکه حاجی ... تو هم میدانی و من هم میدانم که شما از قبل خیلی قویتر شده اید.ما هنوز به کشورهای اروپایی و آمریکایی نرفته شما در آن جا ها حاضرید.و باز از یکی از همبندی هایم با همین سن وسال پرسیدم که منابع مالی سازمان مجاهدین خلق از کجاست؟گفت یک نمونه، در بیمارستانی متعلق به سازمان در واشنگتن امریکا پزشکِ جراح و مستخدمِ جلو درب هردو به یک اندازه حقوق(2500 دلار)میگیرند.
 در همین تشکلهای صنفی فرهنگیان هر زمان دور هم جمع میشدیم، تشکلهای دولتی ماموریت و پول هواپیمایشان را میگرفتند در حالیکه ما با هزینهٔ شخصی وبا اتوبوس رفته و نهارمان هم نان و خربزه بود. در کتاب «تکامل مبارزهٔ ملی» نوشتهٔ "جلال الدین فارسی" (کاندیدای حذف شدهٔ اولین دورهٔ ریاست جمهوری از طرف حزب جمهوری اسلامی و حوزه های علمیه و ایدئولوگِ فعلی جریان اصول گرا) آمده است که در قبل از انقلاب فرانسه، مردم بر سردرِ کافه ها نوشته بودند: ورود سگ و ارتشی به داخل کافه ممنوع است.(ارتشی ها سرکوبگران ملت فرانسه در سایهٔ لویی شانزدهم بودند وآن نوشته های سردرکافه ها،حکایت از تنفرمردم از ارتش داشت)اکنون بیش از 10 سال است که ظاهرشدن پاسداران با لباس نظامیِ فرم در بین مردم یعنی در کوچه و خیابان ممنوع است.سئوال اینجا است که عکس با لباس زندانی و دستبند و پابند و بسته به تخت بیمارستان از من گرفته شده که در همه جا نه یک بار که هزاران بار منتشر شده است. مگر عکس با لباس زندانی،دستبند و پابند درکجای دنیا افتخار دارد که همفکرانم دائما و مکررا این عکس ها رانشر میدهند؟مگر غیر از این است که آن زنجیرها نشانهٔ استبداد است که با مقاومتِ زندانی و زندانیان نه تنها روزی از پای خودش که از پای ملت هم پاره،گسسته و دور ریخته خواهد شد و یک ملت آزادگشته و به آزادی و دمکراسی خواهد رسید؟چرا من به آن زنجیرها افتخار میکنم و شما به آن لباس افتخار نمیکنید؟ باید سئوال کرد که اندیشه های امثال من در بین ملت، ریشه های عمیق داردیا وجود شما که حفظ نظام وحکومتی را به عهده دارید که به گفتهٔ آقای خمینی بنیان گذار جمهوری اسلامی (دارای گرانترین قبرجهان)"حفظ نظام از اوجب واجبات است"؟در ایران قرار بود مستضعفین وارث زمین شوند ، چطور شد که بعد از 39 سال بر همه روشن شده که مستکبرین، وارثهای زمین شدند و مردم در زیر لگدهایشان له شده اند؟تنها مشهد مقدس امام رضا قبل از انقلاب 70 هزار حاشیه نشین داشته و اکنون به رقم یک میلیون و پانصدهزاررسیده. بفرمایید مگر حاشیه نشینان مستضعف نیستند ؟ چه کسانی آنها را به استضعاف کشانده اند؟ به غیر از مدیران و سران جمهوری اسلامی؟به فکر ملت نیستید،به فکر خانواده و فرزندان خود هم نیستید؟در سال 88 با فردی در زندان وکیل آباد مشهد بودم که میگفت پدرش در رژیم شاه ساواکی و اکنون خودش در پارک ملت مشهد ساقی شده بود.به مونتاژکردن موشک های ساخت کرهٔ شمالی و روسیه که بر روی آن با زبان عبری مینویسید: "اسرائیل باید از بین برود" دلتان را خوش نکنید.داستان آن شیرِ پیر که غرش میکرد و همراه غرشش از او پرت پرت باد خارج میشد را حتما شنیده اید؟ شما حداقل 100 سال از شوروی سابق از نظر تکنولوژی عقب مانده تر هستید. شوروی سابق هم میخواست نمایندهٔ طبقهٔ کارگر باشد ، دیدید که با له کردن همان طبقهٔ کارگر چطور فرو پاشید؟شما هم قرار بود مستضفین را وارث زمین کنید، اما مستکبرین را وارث زمین کردید!!! به کجا رفته و چه سرنوشتی را انتظار دارید داشته باشید ؟ عبدالفتاح سلطانی و نرگس محمدی چرا زندانند؟ میگویند حقوق بشر را رعایت کنید. دروغ میگویند؟ اسماعیل عبدی از تهران و محسن عمرانی از بوشهر ،هردو معلم و زندانی هستند. میگویندحقوق معلمان بیشتر از این باید باشد دروغ میگویند؟جای معلم زندان است؟صدها زندانی سیاسی دیگر در زندانهای جمهوری اسلامی وجود دارد که حتی یک نمونه از این زندانیان سیاسی در کشورهای دمکراتیک وجود ندارد. چرا؟هم «استبداد» و هم «آزادی»چه ها که نمیکنند!!!
 یکی ویران میکند، میکشد ، آتش میزند، شخم میزند ،قبرستانها را آباد میکند ، شهرها و روستاها و کارخانه ها و از همه مهمتر انسانیت را نابود میکند و دیگری شهرها و روستاها و کارخانه ها را آباد و از همه مهمتر به انسانها کرامت میدهد..!!
 سید هاشم خواستار نماینده ی معلمان ایران

Gefällt mirWeitere Reaktionen 

پنجشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۹۶

چرا دیوانه را به زندان می برید که اسرارتان را آشکار کند ؟

 هاشم خواستار‎ hat sein Foto geteilt.
4 Std.
چرا دیوانه را به زندان میبرید که اسرارتان را اشکار کند؟
دوست دوران دانشگاهیم اقاای محمد رضا بیات71 ساله  به تاریخ بیست و پنجم اردیبهشت نود وشش دستگیر که خانواده اش گفتند رسانه ای نکنم. اما بتاریخ سه شنبه هفدهم اردیبهشت با وثیقه ی 40 ملیونی و 4 سال حبس ناقابل و 80 ضربه شلاق ازاد شد تا در داددگاه تجدید نظر چه حکمی بدهند. جریان از این قرار است که جزوه ای 8 صفحه ای نوشته که این حکومت ادامه ی همان دیکتاتوری سلطنتی شاه است و ربطی به اسلام ندارد و ....که در بازار زنجان پخش میکند که ظاهرا یک نفر اطلاعاتی متوجه شده و فورا ماموران نیروی انتظامی ریخته و او را دستگیر میکنند.در نیروی انتظامی میگویند این نوشته از خودت نیست  و ثابت میکند که از خودم است و سر انجام نیروهای اطلاعاتی او را تحویل می گیرند. او همیشه و در همه جا حرفش را میزند و چون همین مقاله (دو دیوانه) میگوید خیلی کمکم کرد بنده هم در صدر همین مقاله داستان را اوردم. (تخصص شناسایی دیوانه هم پیدا کرده ام کسانیکه دوست دارند رایگان انها را دیوانه معرفی میکنم.) در اطلاعات بازجوئیهای متعددی شده از جمله میپرسند چراتو از مجاهدین خلق در لیبرتی حمایت کردی؟جواب میدهد در کجای اسلام هست که به یک عده انسانها ی بی سلاح و بصورت نامردی حمله شود؟میگوید نیروهای اطلاعاتی و نیروهای انتظامی در مقابلم حرفی برای گفتن نداشتند و به شکلی خوشحالی را در نیروی انتظامی میدیدم و در یک جا که نوشته بودم فساد چنان کشور را فرا گرفته که نیروی انتظامی نیز نمیتواند در مبارزه با فساد کاری بکند ،بسیار خوشحال بودند.
‎‎سید هاشم خواستار‎ mit ‎مصدق‎‎.
دو ديوانه:اقاي محمد رضابيات68ساله و ورودي سال52 دانشگاه اروميه وازدوستان مذهبي زمان دانشجويي كه باتعداد ديگري ازدانشجويان از نوع چپ ومذهبي با رژيم شاه مبارزه ميكرديم.مبارزات در حدي بود كه چنانچه گرفتار ساواك ميشديم.چند ماهي زندان ويا يك ترم ودو ترم محروم وبعضي مواقع هم از دانشگاه اخراج ميشديم.كه اينجانب بخاطر اعتصابات ارديبهشت 54 دوترم از تحصيل محروم شدم.در سال 55 فارغ التحصيل وبه سربازي رفتم. اما بيات در سال 56 فارغ التحصيل وچون قبلا سربازي رفته بود، در اموزش وپرورش استخدام ومعلم شد.با انقلاب 57 اقاي بيات علارغم اينكه پدرش روحاني وبرادرش نيز روحاني كه بعدا نماينده ي مردم زنجان در مجلس شوري اسلامي ميشود،با رژيم جمهوري اسلامي مخالفت كه درسال59 حكم به 1سال تعليق در اموزش وپرورش ميگيرد وسرانجام بعد از حوادث سال60 در سال 62 رسما از معلمي اخراج ميشود.شوهر خواهرش حجت الاسلام مرتضي محمودي رئييس دفتر ايت الله شريعتمداري درسال59 توسط روحانيون حامي حكومت در قم ترور ميشود.بعدا خواستند با دادن ديه رضايت خانواده را جلب كنند كه قبول نمي كنند.در سال 60 خواهر همسرش خانم شهلا عبدي دانش اموز دبيرستان و17 ساله به جرم داشتن يك سه راهي كه دوست همكلاسيش به او داده تا نگهداري كند دستگير وبعد از 17 روز اعدام ميشود. نامه ي شهلا از زندان به خانواده كه در ان نوشته بود:به گلدانها اب دهيد.و برايم كفش كتاني به زندان بياوريد دل هر انساني را به درد واشكش را در مي اورد.(از خانواه ي بسيار محترم عبدي وبيات قبلا عذر مي خواهم.)زمان اعدام گلوله اي به انجايش زده كه هميشه اين سئوال برايم وجود دارد كه اگربه او تجاوز نكرده اند چرا گلوله را به انجا زده اند؟؟بيات هر كجا براي گذران زندگي كاري حتي در بخش خصوصي پيدا ميكند عوامل حكومت نمي گذارند.به ناچار در سال64 زن وبچه را رهاودل به دريا مي زند كه از مرز ايران وعراق از طريق كردستان از كشور خارج شود كه در بانه دستگير ميشود.از بانه به سقز منتقل ميشود.ميگويد در زندان سقز صداهاي فرياد وشكنجه وگلوله كه انسانها را اعدام ميكردند انقدرزياد بود كه يك شب برابر 20 سال بر من گذشت. در ان شب حداقل 10 نفر رااعدام ميكنند.به زندان زنجان منتقل ميشود.در زنجان دو باز جو داشته كه حرفهاي بر حقش چنان بر انها اثر كرده كه براي هميشه دادگاه انقلاب را رها مي كنند.بيات از شكنجه هايش بسيار ميگفت:در راهروي دادگاه انقلاب سقز در حاليكه چشمانش بسته بوده چنان مامور همراهش مشتي به سرش مي زند كه ميگويد هرموقع به يادش مي افتم برق از سرم مي پرد.در زندان زنجان درسقف سوراخي بود كه به طريقي بازحمت بسياردقيقه اي خيابان راكه زندگي درجريان بود گاه گاهي نگاه ميكرديم.يك نوبت پاسداران زندان متوجه شدند كه همبنديم از سوراخ خيابان رانگاه ميكند. اورا بردندوچنان شكنجه دادند كه فريادهايش در تمام زندان مي پيچيد.وبه اسمان بلند بود.چند كلمه اي براي زندانبانان نوشتم كه شما پاسدار اسلام،چرا چنين زنداني را مي زنيد؟مرا بردند ودستهايم را بادستبند از پشت به هم بستند.در سلولي كه 80 در80 سانتيمتر بود انداختند.48 ساعت بدينصورت بودم.در شبانه روز3 نوبت براي غذا ودستشويي بمدت 15 دقيقه باز ميكردند.وغذا واب در اين مدت هيچ نخوردم.چنان درد در دستان وتمام بدنم مي پيچيد كه اگر مي توانستم خودكشي مي كردم.در بر گشتن به بند تمام زندانيان سياسي وعادي به خاطر مقاومتي كه كرده بودم برايم دست زدند. بيات سر انجام به 4سال زندان محكوم ميشود.در تابستان67شاهد كشتار زندانيان بوده ميگويد تنها از اطاق انها 15 نفر را برده واعدام ميكنند.فردي به نام داوودي مهندس دامپروري هنگام بردن مرتب به من ميگفت بيات برايم دعا كن ، بيات برايم دعا كن ، وبيات ميگويد شما را به زندان جديد كه ساخته اند ميبرند.بعدا معلوم شد اعدام شده.دانش اموز راهنمايي 14 ساله به نام حسن كه اورا درس ميداده تا ديپلم بگيرد اعدام كردند.در زنجان 700 نفر را اعدام ميكنند در حاليكه حتي 1 ترور صورت نمي گيرد.درسال67 بيات بخاطر پدر وبرادرش از اعدام نجات پيدا مي كند.در زمستان 67 بعد از 4سال از زندان ازاد ميشود.سال 68 در اداره ي منابع طبيعي چالوس استخدام ميشود. اما درسال73بخاطر قبول نداشتن ولايت فقيه مجددا اخراج ميشود.در سال75 با قبولي فرزندش در دانشگاه فردوسي مشهد تمام اعضائ خانواده به مشهد مي ايند.وخاطرات براي هر دوي ما مرور وزنده و از سرنوشت دوستان مبارز در رژيم شاه اگاه ميشويم:مسعود حاجيان معلم واز تهران واز مجاهدين خلق سال60 اعدام وهمسرش از زنجان خانم مهندس زهرا مطلبي با دو فرزندش ازاده واحسان به اروپا پناهنده ميشوند.سعيد مراءت از فرقان واهل تهران و مرتضي نبي اللهي ازفرقان وتبريز اعدام مي شوند.مهدي مقتدري از جهرم واز مجاهدين خلق وعباس قبادي از امل واز مجاهدين خلق وقادر قرباني از اردبيل و از راه كارگر وسيروس قصيري وجعفر تكان تپه از كردستان واز حزب دموكرات كردستان دردهه ي 60 اعدام ميشوند.البته دوستان ديگري كه مشترك نبودند نيز اعدام شدند:مانند سيد گلاب حيدري خورميزي از خاش كه از كشاورزي اروميه به پزشكي اصفهان تغيير رشته داد ومسعود معدنچي از دوستان زمان سربازي در شهر عجب شير واز تهران واز مجاهدين خلق وحسن رحيمي از قم ومعلم ودانشجوي الهيات دانشگاه فردوسي مشهد واز مجاهدين خلق كه در زمان دانشجويي رابط دانشگاه مشهد ومن در دانشگاه اروميه بود وهمه در دهه ي 60 اعدام شدند.بيات درسال 75 در شركت طوس اب مشهد استخدام ودر سال76 بخاطر قبول نداشتن ولايت فقيه باز اخراج ميشود.بيات به تنهايي تهران رفته وبا حاضر شدن در ايستگاه هاي كارگران روز مزد به كارگري مي رود.اوبراي صرفه جويي درهزينه ها شب ها در بيابان مي خوابد.ميگويد:يك نوبت سه شب پشت سر هم تاصبح نخوابيدم وروز كارگري كردم.تا كنون دوكتاب نوشته واقايان خميني وخامنه اي رابا شهامت نقد كرده.وتا جاييكه توانسته با سي دي پخش كرده.نيروهاي امنيتي ميدانند كه بيات در زندگيش ترس و مرگ نمي شناسد،ودرصورت زندان،كتابهايش مشهور خاص وعام ميشود كه او را دستگير نميكنند.هر زمان بنده كه به زنذان رفته وازاد ميشوم اوبه من تلفن زده وچقدر مي خندد وكيف مي كند كه من زندان رفته ام.البته انقدر معرفت دارد كه فوري به ديدنم بيايد.وقتي دو ديوانه به هم مي رسند حال دو ديوانه تماشايي است.اي ازادي بهايي بس سنگين براي تو مي پردازيم.ما را نترسان كه اين بهاء را هر چقدر باشد براي بدست اوردن ازادي پرداخت خواهيم كرد.زنده باد زندان تا بر قراري دموكراسي.
Gefällt mirWeitere Reaktionen anzeigen
Kommentieren
دو ديوانه:اقاي محمد رضابيات68ساله و ورودي سال52 دانشگاه اروميه وازدوستان مذهبي زمان دانشجويي كه باتعداد ديگري ازدانشجويان از نوع چپ ومذهبي با رژيم شاه مبارزه ميكرديم.مبارزات در حدي بود كه چنانچه گرفتار ساواك ميشديم.چند ماهي زندان ويا يك ترم ودو ترم محروم وبعضي مواقع هم از دانشگاه اخراج ميشديم.كه اينجانب بخاطر اعتصابات ارديبهشت 54 دوترم از تحصيل محروم شدم.در سال 55 فارغ التحصيل وبه سربازي رفتم. اما بيات در سال 56 فارغ التحصيل وچون قبلا سربازي رفته بود، در اموزش وپرورش استخدام ومعلم شد.با انقلاب 57 اقاي بيات علارغم اينكه پدرش روحاني وبرادرش نيز روحاني كه بعدا نماينده ي مردم زنجان در مجلس شوري اسلامي ميشود،با رژيم جمهوري اسلامي مخالفت كه درسال59 حكم به 1سال تعليق در اموزش وپرورش ميگيرد وسرانجام بعد از حوادث سال60 در سال 62 رسما از معلمي اخراج ميشود.شوهر خواهرش حجت الاسلام مرتضي محمودي رئييس دفتر ايت الله شريعتمداري درسال59 توسط روحانيون حامي حكومت در قم ترور ميشود.بعدا خواستند با دادن ديه رضايت خانواده را جلب كنند كه قبول نمي كنند.در سال 60 خواهر همسرش خانم شهلا عبدي دانش اموز دبيرستان و17 ساله به جرم داشتن يك سه راهي كه دوست همكلاسيش به او داده تا نگهداري كند دستگير وبعد از 17 روز اعدام ميشود. نامه ي شهلا از زندان به خانواده كه در ان نوشته بود:به گلدانها اب دهيد.و برايم كفش كتاني به زندان بياوريد دل هر انساني را به درد واشكش را در مي اورد.(از خانواه ي بسيار محترم عبدي وبيات قبلا عذر مي خواهم.)زمان اعدام گلوله اي به انجايش زده كه هميشه اين سئوال برايم وجود دارد كه اگربه او تجاوز نكرده اند چرا گلوله را به انجا زده اند؟؟بيات هر كجا براي گذران زندگي كاري حتي در بخش خصوصي پيدا ميكند عوامل حكومت نمي گذارند.به ناچار در سال64 زن وبچه را رهاودل به دريا مي زند كه از مرز ايران وعراق از طريق كردستان از كشور خارج شود كه در بانه دستگير ميشود.از بانه به سقز منتقل ميشود.ميگويد در زندان سقز صداهاي فرياد وشكنجه وگلوله كه انسانها را اعدام ميكردند انقدرزياد بود كه يك شب برابر 20 سال بر من گذشت. در ان شب حداقل 10 نفر رااعدام ميكنند.به زندان زنجان منتقل ميشود.در زنجان دو باز جو داشته كه حرفهاي بر حقش چنان بر انها اثر كرده كه براي هميشه دادگاه انقلاب را رها مي كنند.بيات از شكنجه هايش بسيار ميگفت:در راهروي دادگاه انقلاب سقز در حاليكه چشمانش بسته بوده چنان مامور همراهش مشتي به سرش مي زند كه ميگويد هرموقع به يادش مي افتم برق از سرم مي پرد.در زندان زنجان درسقف سوراخي بود كه به طريقي بازحمت بسياردقيقه اي خيابان راكه زندگي درجريان بود گاه گاهي نگاه ميكرديم.يك نوبت پاسداران زندان متوجه شدند كه همبنديم از سوراخ خيابان رانگاه ميكند. اورا بردندوچنان شكنجه دادند كه فريادهايش در تمام زندان مي پيچيد.وبه اسمان بلند بود.چند كلمه اي براي زندانبانان نوشتم كه شما پاسدار اسلام،چرا چنين زنداني را مي زنيد؟مرا بردند ودستهايم را بادستبند از پشت به هم بستند.در سلولي كه 80 در80 سانتيمتر بود انداختند.48 ساعت بدينصورت بودم.در شبانه روز3 نوبت براي غذا ودستشويي بمدت 15 دقيقه باز ميكردند.وغذا واب در اين مدت هيچ نخوردم.چنان درد در دستان وتمام بدنم مي پيچيد كه اگر مي توانستم خودكشي مي كردم.در بر گشتن به بند تمام زندانيان سياسي وعادي به خاطر مقاومتي كه كرده بودم برايم دست زدند. بيات سر انجام به 4سال زندان محكوم ميشود.در تابستان67شاهد كشتار زندانيان بوده ميگويد تنها از اطاق انها 15 نفر را برده واعدام ميكنند.فردي به نام داوودي مهندس دامپروري هنگام بردن مرتب به من ميگفت بيات برايم دعا كن ، بيات برايم دعا كن ، وبيات ميگويد شما را به زندان جديد كه ساخته اند ميبرند.بعدا معلوم شد اعدام شده.دانش اموز راهنمايي 14 ساله به نام حسن كه اورا درس ميداده تا ديپلم بگيرد اعدام كردند.در زنجان 700 نفر را اعدام ميكنند در حاليكه حتي 1 ترور صورت نمي گيرد.درسال67 بيات بخاطر پدر وبرادرش از اعدام نجات پيدا مي كند.در زمستان 67 بعد از 4سال از زندان ازاد ميشود.سال 68 در اداره ي منابع طبيعي چالوس استخدام ميشود. اما درسال73بخاطر قبول نداشتن ولايت فقيه مجددا اخراج ميشود.در سال75 با قبولي فرزندش در دانشگاه فردوسي مشهد تمام اعضائ خانواده به مشهد مي ايند.وخاطرات براي هر دوي ما مرور وزنده و از سرنوشت دوستان مبارز در رژيم شاه اگاه ميشويم:مسعود حاجيان معلم واز تهران واز مجاهدين خلق سال60 اعدام وهمسرش از زنجان خانم مهندس زهرا مطلبي با دو فرزندش ازاده واحسان به اروپا پناهنده ميشوند.سعيد مراءت از فرقان واهل تهران و مرتضي نبي اللهي ازفرقان وتبريز اعدام مي شوند.مهدي مقتدري از جهرم واز مجاهدين خلق وعباس قبادي از امل واز مجاهدين خلق وقادر قرباني از اردبيل و از راه كارگر وسيروس قصيري وجعفر تكان تپه از كردستان واز حزب دموكرات كردستان دردهه ي 60 اعدام ميشوند.البته دوستان ديگري كه مشترك نبودند نيز اعدام شدند:مانند سيد گلاب حيدري خورميزي از خاش كه از كشاورزي اروميه به پزشكي اصفهان تغيير رشته داد ومسعود معدنچي از دوستان زمان سربازي در شهر عجب شير واز تهران واز مجاهدين خلق وحسن رحيمي از قم ومعلم ودانشجوي الهيات دانشگاه فردوسي مشهد واز مجاهدين خلق كه در زمان دانشجويي رابط دانشگاه مشهد ومن در دانشگاه اروميه بود وهمه در دهه ي 60 اعدام شدند.بيات درسال 75 در شركت طوس اب مشهد استخدام ودر سال76 بخاطر قبول نداشتن ولايت فقيه باز اخراج ميشود.بيات به تنهايي تهران رفته وبا حاضر شدن در ايستگاه هاي كارگران روز مزد به كارگري مي رود.اوبراي صرفه جويي درهزينه ها شب ها در بيابان مي خوابد.ميگويد:يك نوبت سه شب پشت سر هم تاصبح نخوابيدم وروز كارگري كردم.تا كنون دوكتاب نوشته واقايان خميني وخامنه اي رابا شهامت نقد كرده.وتا جاييكه توانسته با سي دي پخش كرده.نيروهاي امنيتي ميدانند كه بيات در زندگيش ترس و مرگ نمي شناسد،ودرصورت زندان،كتابهايش مشهور خاص وعام ميشود كه او را دستگير نميكنند.هر زمان بنده كه به زنذان رفته وازاد ميشوم اوبه من تلفن زده وچقدر مي خندد وكيف مي كند كه من زندان رفته ام.البته انقدر معرفت دارد كه فوري به ديدنم بيايد.وقتي دو ديوانه به هم مي رسند حال دو ديوانه تماشايي است.اي ازادي بهايي بس سنگين براي تو مي پردازيم.ما را نترسان كه اين بهاء را هر چقدر باشد براي بدست اوردن ازادي پرداخت خواهيم كرد.زنده باد زندان تا بر قراري دموكراسي.
Gefällt mirWeitere Reaktionen anzeigen
Kommentieren