شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۴

       

          شــــرح حال کوتاهی ( بیوگرافی ) از هاشم خواستار

        



    مطابق شناسنامه در دوم خرداد 1332 در روستاي چهكند مود بيرجند متولد شده ام. دبستان را در روستاهاي مود وچهكند و دبيرستان در زاهدان به اتمام رساندم .سال 1350 بعد از اخذ ديپلم، اهوازدانشگاه جنديشاپور  رشته ي زيست شناسي قبول ولي سال بعد با امتحان مجدد  در  دانشكده ي كشاورزي اروميه قبول شدم . از همان سال در جنبش دانشجويي فعال و  در16 اذر 52 توسط ساواك دستگير كه با مهارت و خود را به سادگي زدن ازاد شدم. در سال 54  دو ترم از دانشگاه محروم شدم . در سال 56 در هنگام سربازي  ازدواج  كه  همسرم نيز فرهنگي  و ضمنا نوه عمو  ميباشيم.در انقلاب ضد سلطنتي57 همچون احاد مردم فعال بودم. بعد از انقلاب،با انحراف انقلاب به سرعت و در هما ن اول انقلاب از حاكمان فاصله گرفتم به شكلي كه در ابتداي انقلاب از بنياد مستضعفان اخراج شدم . يكي از دوستان سربازي به نام اقاي مهندس عباس روشن اردكاني كه مدير كل كشاورزي سيستان و بلوچستان شده بود از من خواست كه در ان اداره استخدام  وسرپست اداره ي كشاورزي ايرانشهر باشم . تنها 4ماه توانستم در ان اداره كار كنم . چرا؟بسيار با ايشان تضاد فكري داشتم. يك نوبت بر سر سفره كه نهار خانه اش بودم به من گفت :هاشم به اين نمك قسم ولايت فقيه را قبول داري؟كه گفتم نه. و او با كمال پرروي به من گفت پس ميگويند مرگ بر ضد ولايت فقيه شامل تو هم ميشود!! و سكوت كردم و در دل خوردم كه چي ميخواستيم و چي شد. در سال 61 در اداره ي كشاورزي سرخس استخدام شدم، ولي  مدير كل كشاورزي خراسان به نام سيد ابوالقاسم حسيني ابري به مدير كل كشاورزي سيستان و بلوچستان تلفن زده  كه هاشم خواستار چگونه ادمي است؟ و او هم گفته بود ولايت فقيه را قبول ندارد.  بعد از بيست روزكار به اداره ي كشاورزي سرخس زنگ كه خواستار تصفيه حساب كند  و برود.قبلا در ازمون استخدامي اموزش و پرورش قبول شده بودم كه در سال 60 از مصاحبه رد شدم. اما در سال 63 نامه اي از اموزش و پرورش امد كه در امتحان كتبي قبول  و جهت مصاحبه به تهران  بروم.(حدس ميزنم بخاطر پيام 8 ماده اي اقاي خميني تجديد نظر كرده بودند.) در مصاحبه، مشروط قبول شدم . به خاطر ضعف و تقويت ايدئولوژي مجبور به شركت در كلاس هاي ايدئولولژيك شدم. در سال  69بازداشت وبسيار خشن بازجويي شدم. اما به خير گذشت. در سال79 به كانون صنفي فرهنگيان خراسان پيوستم. و در سال 83 با انتخابات مجدد كانون،  در  هيئت مديره ي ناحيه ي 6 و هيئت مديره ي استان بالاترين راي را اوردم. و در همان سال 83 بعد ازبيانيه ي مشهور فرهنگيان در رشت و مراجعتم به مشهد دسگيركه در نهايت به دوسال حبس محكوم شدم. در سال 86بعد از تجمعات مكرر معلمان توسط هيئت رسيدگي به تخلفات اداري به كسر يك هشتم حقوق محكوم شدم. در سال 88 در پارك ملت  مشهدهمراه با اعتراضات مردم به نتايج انتخابات رياست جمهوري دستگير كه ابتدا به 6سال حبس محكوم و در تجديد نظر به دوسال زندان محكوم شدم. در حاليكه بعد از دو ماه حبس برابر مقررات زندان مرخصي به من تعلق ميگرفت  نه تنها يك روز مرخصي ندادند بلكه مرتب از بندي  به بند ديگر كه بند معتادان و اعدامي ها وقاتلان بود تبعيد ميشدم. در 4 مردادسال90 بخاطر  نامه هاييكه از زندان به بيرون فرستاده بودم  ازادم نكردند وبه دادگاه برده و پس از يك هفته در اطلاعات به بند ممنوع الملاقات هاي زندان وكيل اباد مشهد منتقل شدم. بعد از 45 روز اضافه زندان(همچون اضافه خدمت) با وثيقه ي 100 مليوني ازاد شدم. اما به محض انتشار نامه اي به نام فراموش شده ها همراه با همسرم به دادگاه فرا خوانده شديم. يكي از بهترين دوران عمرم كه برايم با ارزشتر از ازدواجم ميباشد نشستن بر روي صندلي متهم در كنار همسرم در مقابل قاضي ميباشد. همسرم متهم ،كه نامه هايم را در هنگام ملاقات زندان از من گرفته و به بيرون  داده و مصاحبه با سايت ها و راديو و تلويزيون هاي خارج كشور كرده .در سال 92 همسرم تبرئه شد.( تصورم اينست كه با خودشان گفته اند خواستار را زاييد يم به اينجا رسيد همسرش به كجا خواهد رسيد؟ از حق نگذريم همسرم مدت كوتاهي كه بازداشت شده بود خوب مقاومت  كرده بود.)  در دادگاه بدوي محكوم به شش ميليون تومان جريمه شدم.( فهميدند كه زندان بهترين سكوي بيان عقايدم است.) و در دادگاه تجديد نظر به دو مليون تومان جريمه محكوم شدم. چون حاضر به پرداخت جريمه نشدم به زندان رفتم. محصول زندان اخر، نوشتن كتابي به نام فراموش شده هاي 2 در باره ي زندانيان سياسي مشهد در دوران حبسم ميباشد.

به اميد رسيدن به جامعه ي مدني و  ازادي و دموكراسي و رعايت حقوق بشر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر